فضای اجتماعی

فضای اجتماعی

آنچه نوشته ام بیش از هر چیز دیگری درباره من خواهد گفت.

کانال ارتباطی:
kazemian.mehrdad@gmail.com

پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۹ ق.ظ

آن ها که سکوت کرده اند

من به دلایلی مدت های مدیدی ست، با یک اداره دولتی سر و کار دارم که حدود 60 تا 70 پُست اداری دارد. بخش قابل توجهی از اوقات روزانه ام را در تعامل با این سیستم می گذرانم و با ساختار روابط در آن آشنا شده ام. کنجکاوی پژوهشگرانه ام سبب شد تا در روزهای اخیر روابط فامیلی و خویشاوندی بین کارکنان آن را کنکاش نمایم. «در مجموع 19 رابطه فامیلی بین افراد این مجموعه وجود دارد و 28 نفر در یکی از صورت های روابط خویشاوندی دخیل هستند». البته 1) برخی افراد در بیش از یک صورت رابطه درگیر هستند. 2) چهار نفر از افرادی که در یکطرف این رابطه خویشاوندی قرار داشته­اند بازنشسته، یک نفر مرحوم و یک نفر نیز به سازمانی دیگر منتقل شده است. 3) در این بررسی، کلیه کارکنان رسمی، پیمانی، قراردادی و شرکتی مد نظر بوده است. شاید بگویید، به عنوان مثال رابطه بین نیروی خدماتی (به دلیل موقعیت ضعیف اداری) و رئیس تأثیر چندانی در سیستم ندارد اما باید اشاره کنم، دست کم 4 نفر از نیروهایی که قبلا خدماتی بوده اند، اکنون ارتقا یافته و پُست های بالاتر گرفته اند. 4) صورت های رابطه بدین شرح است: پدر- فرزند، برادر، خواهر، پسرخاله، دایی، باجناق، برادرزن، دایی همسر، پسرعمه همسر، پسرعمه مادر. از برخی از صورت های رابطه چندین مورد وجود دارد. به عنوان مثال، در مجموعه دو رابطه برادری وجود دارد. به دلیل حساسیت موضوع، نوع برخی از صورت های رابطه مبهم مانده است. همچنین شاید در نوع رابطه و نه در وجود آن اندکی خطا رخ داده باشد. 5) در اداره مربوطه 3 پُست سازمانی وجود دارد که رسالت های بازرسی و نظارت در شرح وظایف آن ها تعریف شده است. 6) در این اداره همشهری گزینی نیز رواج دارد که در این نوشتار از آن می گذرم. همچنین بماند، بدنه مدیریتی و سایر کارکنانی که به صورت مأمور وارد سیستم شده اند با چه کیفیتی این مسیر را پیموده اند.

من قدرت و جایگاهی برای در اُفتادن با چنین رُخدادی ندارم و انگیزه ام از نوشتن این متن نیز برچیدن ساختار در این اداره خاص نخواهد بود. چنین سیستمی (یا صورت هایی مشابه آن، مثلا انتصابات سیاسی) و نظام تدبیری که از آن برآید تقریبا به کل بدنه اداری کشور یا حداقل در مناطق پیرامونی تر قابل تعمیم است. ماحصل تدبیر و سیاست گذاری در چنین ساختارهایی لابد باید سهمی مؤثر در توسعه کشور داشته باشد. در روزهای اخیر، محسن رنانی، اقتصاددان ایرانی در مطلبی با عنوان «شوق گفتگو» اعلام کرده، «بذر توسعه در کشور ما، دو لپّه دارد، یعنی برای اینکه اصولا ملت ما حتی بتواند وارد شرایط آستانه ای توسعه شود، باید دو ویژگی را در خود بپروراند: نخست صبوری و دوم مهارت گفتگو». او معتقد است، افرادی که در مشاغل گوناگون هستند، باید در راه توسعه صبوری کنند و به تدریج با گفتگو در این مسیر گام بردارند. به عنوان نمونه، در قاموس مفاهیم رنانی، یک کارمند شایسته در اداره ای که ساختار روابط آن را شرح دادم، اگر بخواهد یک برنامه را طراحی و اجرا کند، باید مدت ها صبوری نماید و درباره ایده های خود گفتگو کند و در بستری نرم با اتخاذ تصمیمات عقلایی مسیر توسعه را بپیماید. اما چنین فردی در واقعیت با موانعی مواجه خواهد شد: 1) توسعه نیافتگی و ناکارآمدی برای کسانی که به ناحق جایگاه های اساسی و حتی موقعیت های ضعیفتر را تسخیر کرده اند، منفعت دارد. 2) اتخاذ یک رویه جدید مبتنی بر توسعه، مستلزم نقد وضعیت موجود می باشد. این نوع نقادی طبعا با انتقاد از عملکرد افراد گره خواهد خورد. در چنین ساختاری نیروی خدماتی نیز به سختی در معرض ارزیابی قرار خواهد گرفت، چه رسد به متصدیان جایگاه های کلیدی. 3) گفتگو زمینه مشترک می خواهد. آیا اساسا گفتگو با کسانی که با رانت و رابطه جایگاه اشغال کرده اند و کوچکترین دانش، عقلانیت و ایده ای در خصوص مناسبات نیل به توسعه ندارند، امکان پذیر است؟

در نهایت، پرسش اساسی این است که آیا مثلا صدها هزار نفر فارغ التحصیل ارشد و دکتری صبوری خواهند کرد تا با گفتگوی تدریجی و پیوسته چنین ساختارهایی که دست از بازتولید خود نمی کشند، اصلاح گردد؟ یا مثلا مردمی که مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر نظام تدبیر، سیاست گذاری و تصمیم سازی چنین سازمان هایی هستند، تاب می آورند تا بالاخره روزی زندگی شان به سامان شود؟ من نیز چون رنانی، شاید کمتر شاید با تأثیرگذاری ناچیز، دل در گرو آرامش، امنیت و توسعه ایران دارم و در این راه تلاش کرده ام. اما هنگامی که بانویی روسری اش را در سکوت محض، بی هیچ سخنی بر ترکه ای می چرخاند، یعنی از ساحت گفتگو بریده است. یعنی دیگر نای حرف زدن ندارد. یعنی دیگر فایده ای برای آن متصور نیست. اکنون دیگر تعداد چنین آدم هایی زیاد شده است، چه با آنان و سبک و روش شان موافق باشیم، چه مخالف. چه مرام شان، منش شان با منافع ایران در طولانی مدت سازگار باشد، چه نباشد. اگر می خواهیم ایران مان از دست نرود، باید چنین واقعیت ها و حقایقی، بی پرده و عریان برای حکومت نمایش داده شود، تا تصمیم سخت اش را در همین مقطع برای اصلاحات اساسی ساختاری بگیرد. هر چه زودتر، تا آن ها که سکوت کرده اند، بیشتر نشوند.