فضای اجتماعی

فضای اجتماعی

آنچه نوشته ام بیش از هر چیز دیگری درباره من خواهد گفت.

کانال ارتباطی:
kazemian.mehrdad@gmail.com

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهاد» ثبت شده است

نظریه پردازان توسعه معتقدند: «متهم کردن به فساد بیشتر از آنکه به منظور تصحیح حکومت صورت بگیرد، سلاحی سیاسی است. در جوامعی که اغلب سیاستمداران فاسدند، مجازات یک نفر به خاطر فساد بیشتر از آنکه نشانه اصلاح باشد، نشانه جنگ قدرت است». این عبارات صرفا بیان حال جوامع توسعه نیافته یا در حال توسعه نیست، بلکه بیشتر کشورهای توسعه یافته نیز بیش و کم به آن مبتلا شده و خواهند شد. تفاوت بین کیفیت سیستم های حکمرانی (از کمتر توسعه یافته تا توسعه یافته ترین) از آنجایی آغاز می شود که خود اصلاح گری به مدد ابعاد مختلف دموکراسی یعنی آزادی بیان، آزادی مطبوعات، مکانیسم های شفافیت زا، جریان آزاد اطلاعات و دسترسی به آن برای عموم، تحزب گرایی و ... رخ می نماید. در این زاویه دید، بالطبع برگزاری انتخابات یکی از حداقلی ترین و کم اولویت ترین ابعاد دموکراسی در نیل به کیفیت حکومت است. هم بدین خاطر است که در زمان برگزاری مناظره های انتخاباتی ریاست جمهوری 96، کسانی که دغدغه توسعه داشتند و درد وطن، می توانستند مطمئن باشند که پرده دری ها و متهم کردن ها به فساد، کوچکترین تأثیری در کیفیت حکومت داری و در نتیجه قدم گذاردن در راه پرفراز و نشیب توسعه نخواهد داشت. آن ها شاید به انتخابات صرفا به مثابه دریچه ای می نگریستند که زمینه ای مساعد برای جولان سایر ابعاد دموکراسی فراهم نماید، هر چند در بازه زمانی بسیار اندک. اما دریغ که طی سالیان، این بازه زمانی چنان ناچیز بوده است که نمی توانسته در برابر کرانه هایِ زمانیِ فضایِ بستهِ سیاسی، اقبالی برای تأثیرگذاری بر کیفیت سیستم حکمرانی داشته باشد.

به شخصه همواره سعی کرده ام از به کار بردن پیکرهِ مفهومیِ واژهِ مبهمی به نام «مردم» اجتناب نمایم. اما امروزِ روز، می توان با قدرتِ تمام از نقش مردم در نیل به کیفیت حکومت و در نتیجه شمایلی از توسعه با استفاده از «فضای مجازی» بحث کرد. همان مردمی که، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، حالا فهمیده اند انتشار عکس این و آن با فلان اختلاس گر بزرگ نشانه جنگ قدرت است و سلاحی سیاسی. این شاید فرصت تاریخی یک جامعه برای صورت بندی طرحی جدید از توسعه باشد. آن ها که با چنگ و دندان، چه هدفمند، چه از سر اتفاق و چه از سر اجبار، سعی در حفظ این عرصهِ «فضای مجازی» دارند، در حال رقم زدن نقطه عطفی برای ادبیات توسعه این مرز و بوم اند. حال این سیاست ورزان اند که باید تصمیم بگیرند در کجای معادله قرار بگیرند: با مردم برای کیفیت حکومت یا بدون مردم برای جنگ قدرت.


۳۰ تیر ۹۷ ، ۰۹:۵۶
مهرداد کاظمیان

فقدان عدالت خدمات پزشکی در کشور به ناچار بار دیگر من و خانواده ام را عازم مشهد ساخته بود؛ آن هم به قصد دیدار پزشکی که هیچگاه حاضر نبود دست کم ده تا بیست دقیقه از وقت گرانبهایش را در اختیار ما بگذارد و کمی ابعاد موضوع را بگشاید. هر بار با ابهام بیشتری باز می گشتیم و من ساعت ها در گوگل به دنبال نشانه ها و تبیین هایی بودم و البته کمی امید و دلگرمی. او بسیار آرام حرف می زند و لهجه بدی دارد و من نیز فوبیای عجیبی گرفته ام که نکند سخنِ مهمی بگوید و من متوجه نشوم و از او خواهش کنم جمله اش را تکرار کند. مادرم می گوید گرچه بداخلاق است و نسبتا بی ادب اما در این عرصه حرف اول را می زند و ارزشش را دارد. نمی دانم چگونه هر بار مرا قانع می کند تا دوباره پیش او برویم و نمی دانم این کابوس تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد؟

 

اپیزود اول

سفر را آغاز کرده ایم. هوا به شدت گرم است. متصدی جایگاه سوخت با چهره ای بسیار بی تفاوت و با ایماء و اشاره اتومبیل ها را هدایت می کند. اگر منظورش را متوجه نشوی، عصبانی می شود و سوتِ اعتراضیِ دو انگشتی می زند. سه نفری با هم مشورت کردیم تا حدس زدیم مرادش از این حرکات چیست! خوشبختانه درست متوجه شدم. منظورش این بود که سر و ته در جایگاه قرار بگیرم، تا منتظر نمانده و کار سریع تمام شود. راننده ای از آن طرف می آید و سرنشینانی را که در اتومبیل های دیگر مانده اند به بیرون از جایگاه فرا می خواند. سر من هم غُر می زند که چرا به حرف متصدی گوش داده و سر و ته وارد شده ام. راست می گوید کار خطرناکی کرده ام. کارمان تمام شده و تقریبا با هم از جایگاه خارج می شویم. با اشاره مرا نگه داشته و می گوید، به اتفاق پیش رئیس جایگاه برویم و عدم رعایت موارد ایمنی توسط متصدی و همچنین اینکه مبالغ را به طرف بالا گرد می کند و بقیه پول را پس نمی دهد، گزارش دهیم.

 

اپیزود دوم

ناگهان دیدم اتومبیل پلیسی که آنطرف جاده مقابل ما ایستاده، پشت سر هم چراغ می دهد. نزدیک تر که شدیم یک دست از پنجره اش بیرون آمد و دستور توقف داد. من حدود چهار دقیقه ست که منتظرم اما کسی نمی آید. در این مدت اتومبیل های دیگری نیز متوقف شده اند. متوجه شدم که جناب سروان فریاد می کشد که چرا نمی روم. گفتم وظیفه شماست که تشریف بیاورید. گفت اگر بیایم اتومبیلت را به پارکینگ منتقل می کنم. اما من تخلفی نکرده ام. چند راننده دیگر آمدند و گفتند ارزش ندارد وقتت را تلف کنی، بیا برویم. پیش او رفتم. اسمش را از روی اِتکت لباسش خواندم. عصبانی بود از اینکه در اتومبیلم منتظر او بوده ام. اما زمانی که اسمش را خطاب کردم و گفتم که از او شکایت می کنم، کوتاه آمد و مدارکم را سر سری نگاهی کرد و پس داد. هنگامی که با راننده های دیگر به طرف دیگر جاده آمدیم، یکی از آن ها در حالیکه حقوق شهروندی را برایمان توضیح می داد، از ما خواست تا هر یک از ما با شماره تلفن 197 تماس بگیریم و موضوع را گزارش کنیم.

 

اپیزود سوم

کار ما تقریبا تمام شده است، البته کار آقای دکتر؛ کار من، کار ما تازه آغاز شده است. روز بعدش داریم از مشهد به سمت بجنورد خارج می شویم. تعطیلی ست و هوا نسبتا خوب. ترافیک سنگینی حاکم است. اولش از اینکه به اتومبیل های اطراف نگاه و مخصوصا با کودکان ارتباط برقرار کنیم، لذت می بردیم؛ یک نوع بازتولید حس همبستگی و تلاش برای زنده نگه داشتن سرمایه اجتماعی. اما رفته رفته همگی کاسه صبرمان لبریز می شود. برخی از اتومبیل ها انداخته اند توی شانه خاکی و در حالیکه کنترل شان را از دست داده اند، از هر روزنه ای می خواهند عبور کنند. برخی دیگر با آن ها لجبازی کرده و جلوی آن ها را خالی نمی کنند تا به آنان بیاموزند که به حقوق دیگران احترام بگذارند. خلاصه فضا پر از تنش و تشنج شده بود. با خود می اندیشیدم، دولتی که مالیات می گیرد تا خدمات عمومی ارائه کند، کجاست؟ در اینگونه فضاها بر اساس انگاره های نظریه انتخاب عقلانی، منافع کوتاه مدتِ شخصی به سرعت وارد عمل شده و بر علیه مصالح عمومی طغیان می نماید. زمانی که منافع شخصی تک تک بازیگران به کار افتد عملا همگان آسیب و هزینه خواهند داد. به عنوان مثال، اگر هر کس بر اساس منفعت شخصی اش قصد کند هر جا روزنه ای دید وارد شود و خط خود را تغییر دهد تا زودتر برسد، همه خطوط قفل شده، بی نظمی حاکم گشته و همگان حتی خود او هزینه خواهند داد. باید ساختاری منسجم، نهادی قدرتمند، نظارتی بیرونی به همراه کنترلی به شدت درونی وارد عمل شده و منافع فردی را مهار نماید. من به طرز فجیعی منتظر چنین نیروی نویدبخشی بوده ام. انتظارم به آستانه تحمل ناپذیری رسیده بود تا اینکه صدای چند جوان خوش تیپ در فضا طنین انداز شد: «آقا بین خطوط حرکت کن. جون مادرت برو بین خطوط. برادر بین خطوط بری هممون زودتر می رسیم. داداش هی خطتو عوض نکن. یه خطو بگیر برو تا ترافیک روان بشه». در کسری از ثانیه هیستری وار توصیه هایشان همه جا را فراگرفت. سرنشینان همه اتومبیل ها به یکدیگر گوشزد می کردند و از مزایای حرکت بین خطوط برای روان شدن ترافیک می گفتند. کم کم سرعت مان بیشتر شد و راه افتادیم.  

 

سخن آخر

یکی از کارکردهای دولتِ مدرن ارائه خدمات عمومی ست. خدماتی که حتی افراطی ترین کسانی که معتقد به کوتاه شدن پای دولت از بازار، مالکیت فردی، عرصه خصوصی زندگی شهروندان و ... هستند، نیز آن را پذیرفته و ضروری دانسته اند. حقوق شهروندی، امنیت، بهداشت، آموزش، فراغت و ... از این دست خدمات می باشند و خود اصلاح گری، پالایش و نظارت از مهمترین ارکان ارتقاء کیفیت در میدان ارائه خدمات عمومی است. این روزها در جامعه ما استیصال نهادی، ضعف نظام تدبیر، بدنه فرسوده مدیریتی و ناکارآمدی نظام سیاست گذاری به شدت کیفیت ارائه خدمات عمومی و از آن مهمتر سیستم های نظارتی را فلج نموده است. من به عنوان جامعه شناسی ساختارگرا، همیشه بر اولویت اصلاح ساختارهای کلان، به عوض تأکید بر فرهنگ سازی در کنشگران سطح خُرد، ایمان داشته ام. اما در آن مقطعی که روند تغییر و تحولاتِ توسعه، آدمی را بالکل از اصلاحات اساسی ساختاری ناامید می کند، پرفورمنسِ همراه با تعهدِ کنشگرانِ سطح خُرد بذر امید را در انسان زنده نگاه می دارد. به یُمن گسترش فضاها و شبکه های اجتماعی مجازی، حلقه های نظارتی و ساختارهای ضد فساد در جایی خارج از بدنه بوروکراتیک کشور شکل گرفته است. می توان در کنار ناامیدیِ مقطعی از اصلاحات اساسی در سبک های حکمرانی به آن ها امید داشت و با آن ها همراه بود.   

۰۱ تیر ۹۷ ، ۱۱:۱۲
مهرداد کاظمیان

این مطلب در نشریه «پندار» (گاهنامه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان خراسان شمالی) منتشر شده است.


مدت ها بود تصمیم داشتم با تأسی از کتاب نظم و زوال سیاسی فرانسیس فوکویاما نحوه مواجهه نهادهای سیاسی را با پدیده هایی چون تلگرام تحلیل نمایم. هنگامی که کتاب را می خواندم، بسیار به شرایط دیروز، امروز و آینده ایران اندیشیدم. امیدوارم آنچه در ادامه می آید، با ایمان به حُسن نیت نگارنده نسبت به آینده ایران خوانده شود.    

عزت الله ضرغامی، رییس سابق سازمان صدا سیما و عضو شورای عالی فضای مجازی، اواخر سال 96، در مطلبی اینستاگرامی با عنوان حکمرانی به سبک فضای مجازی اعلام می کند: «در حاشیه جلسه دوشنبه شب شورای عالی فضای مجازی با وزیر جوان و پرتلاش وزارت ارتباطات گفتگو می کردم. من هم مثل او قبول داشتم که خیلی از اعضاء نمی توانند برای خودشان یک ایمیل بسازند. مثل بزرگترهای جلسه!! معتقدم ساختار وزارت ارتباطات اصلاً آمادگی مدیریت فضای مجازی که یک حکمرانی به معنای واقعی کلمه است را ندارد».

فوکویاما معتقد است «نوعی محافظه کاری همیشگی در رفتار آدمی وجود دارد که باعث می شود پس از استقرار نهادها از نظر احساسی نیز روی آن ها سرمایه گذاری کند». این بدان معنا ست که انسان ها اساسا به نهادها وفادارند و پذیرش ناکارآیی و ناکارآمدیِ نهادی با مناقشه ای فردی- درونی برای تک تک کنشگران همراه است. این مجادله برای آدم های نسل اول و همانانی که خود را دست اندر کار انعقاد نظم نوین نهادی می دانند، بسیار عظیم تر و  جانکاه تر است. حال چه شده است که ضرغامی پذیرفته است، بخشی از ساختار نهادی کشور ناکارآمد و رو به زوال است؟ انسان های نسل اولیِ دیگری نیز وجود دارند که طی سالیان اخیر به نهادهایی چون صدا سیما، آموزش و پرورش، موسیقی و خانواده انتقاد وارد نموده و مناقشه درونی خود را به منصه ظهور رسانده اند. آیا بانگ فاجعه ای ساختاری- نهادی به گوش می رسد؟

نهادها مطابق تعریف ارائه شده از سوی فوکویاما «الگوهای پایدار رفتاری هستند که در واکنش به نیازهای یک لحظه خاص تاریخی ایجاد می شوند»، اما همانگونه که او به خوبی آگاه است و اذعان می کند، جوامع و به خصوص آن هایی که در حال توسعه هستند، ثابت نمی مانند. مردمان نسل های آتیِ جوامع در حال توسعه و حتی همان هایی که اولین متولی نظم نهادی بوده اند، تحرک طبقاتی دارند. آن ها به لحاظ اقتصادی، تحصیلی، شغلی، رفاه و کیفیتِ زندگی رشد می کنند. این مردمان تحت تأثیر فناوری های نوین تحول می یابند و بازتولید می شوند. آن ها به خارج از کشور سفر کرده و با دنیا ارتباط برقرار می کنند. آن ها دائما سبک زندگی خود را تغییر داده و باز تغییر می دهند. آن ها دوران هایی از رکود را تجربه می کنند اما باز به حرکت در می آیند. آن ها مردمان متساهلی می شوند که در عاشورا مشکی می پوشند و عزاداری می کنند، زادروز کوروش را گرامی می دارند و جشن می گیرند، به مصدق می بالند و افتخار می کنند، به وقتش پای صندوق های رأی می آیند و تعطیلات را در آنتالیا و دوبی می گذرانند.

«نهادهای موجود اما اغلب نمی توانند همگام با این بازیگران تازه حرکت کنند و لذا برای تغییر تحت فشار قرار می گیرند». آغاز زوالِ نهادی زمانی اتفاق می افتد که نهادها از تغییر و تحولات اجتماعی باز می مانند و این می تواند نقطه عطف مهمی در تاریخ توسعه کشورها باشد. در واقع، مسیر توسعه فراز و نشیب دارد و همانگونه که فوکویاما اشاره می کند، «مطالعه توسعه، فرایندی است که طی آن نهادهای سیاسی ظهور کرده، کامل می شوند و در نهایت رو به زوال می روند». اما این یک مسیر تک خطی نیست؛ دورانی تاریخی ست که تکرار می شود و تکرار آن منوط به پذیرش نقد درون سیستمی و خوداصلاح گری ساختارهای نهادی ست. بر اساس تعریف ساموئل هانتینگتون «نهادهای سیاسی از طریق پیچیده تر شدن، انطباق پذیری، استقلال عمل و انسجام یافتن توسعه می یابند». این گفته هانتینگتون می تواند یک بسته کلیدی برای نقاط رو به زوال در تاریخ توسعه بشری باشد. در این مورد خاص منظورم این نیست که ساختار نهادی همواره باید به تمام خواست های اجتماع تن در دهد. مراد این است که ساختار نهادی باید در مقابل فرایند تکامل یافتن سر تعظیم فرود آورد و بتواند خود را همگام با مقتضیات اصلاح نماید. در دنیای امروز در کنار رقبای رو به توسعه، برای مسائل بزرگ و پیچیده دیگر نمی توان به راهکارهای دم دستی و ساده رجوع کرد. باید با جامعه وارد گفتگو شد. باید برای اعتماد عمومی حرمت قائل شد. باید برای مکانیزم پاسخگویی و شفافیت تدبیری اندیشید و باید با ارتباط مستمر با جامعه به انطباق و تکامل دست یافت.

روند فیلترینگ تلگرام با دستور دادسرای فرهنگ و رسانه از دهم اردیبهشت ماه آغاز شده است؛ با راهکاری دم دستی و ساده و البته با در نظر نگرفتن تمام پیچیدگی های یک جامعه. این یک نقطه حساس تاریخی ست. از آن مقاطعی که می توان تصمیم گرفت، رو به زوال یا رو به توسعه و تکامل. آن هایی که به نظام تدبیر و تصمیم گیری، به بازیگران اصلی نهادی، به نخبگانی که با ویژه پروری قدرت را قبضه کرده اند، امید داده و همچنان حفظ وضع موجود را نوید می دهند، در تاریخ توسعه ایران خیانت کارند. ایران در مقطع کنونی، در منطقه خاورمیانه، در دنیای ترامپ، پوتین، نتانیاهو، بن سلمان و اردوغان نباید رو به زوال رود؛ فرایند توسعه نهادی را آغاز کنیم؛ با واقع بینی و خود اصلاح گری.   


۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۷
مهرداد کاظمیان
این مطلب در پایگاه خبری تحلیلی عصر اترک منتشر شده است.

در یک عصر نه چندان دلچسب زمستانی برای خرید لوازم و وسایل منزل به بازار رفته بودم. بسیار شلوغ بود و رفت و آمد عجیبی در نبض بازار به راه افتاده بود. در همین حین صدای ناله و ضجه غریبی که از دوردست¬ها نزدیک می¬شد، توجه همگان را جلب می¬نمود. زنی جوان با نوزادی در آغوشش که معلوم نبود واقعا موجودی زنده باشد، از جمعیت تقاضای کمک می¬کرد اما آنچه برای من قابل توجه¬تر می¬نمود، بازخورد رفتار او در مادر و دختری بود که با سبد خرید به بازار آمده بودند و از ظاهر آن¬ها به نظر می¬رسید، از خانواده¬ای متوسط به بالا باشند. مادر دست خود را در کیفش برده بود و می¬خواست به زن بینوا کمک کند اما دختر جوان او که مرا به یاد آن شخصیت¬های قوی و منسجم اجتماعی در زندگی روزمره شهروندی و معتقد به اصول و عقایدی متمدنانه می¬انداخت، مانع از این کار می¬شد. در نهایت، مادر نتوانست در برابر گزاره¬های مستحکم دخترش مقاومت نماید. پول را به کیفش برگرداند و با چشمانی اشک آلود و صورتی متاثر گذر کرد و رفت. این اولین باری نبود که تردید و دو دلی را در رفتار یک شهروند و یک کنشگر اجتماعی دیده¬ام. همه ما با این دست موقعیت¬ها مواجه شده¬ایم: 1) گاهی وقت¬ها افرادی را در خیابان می¬بینیم که مشغول تکدی¬گری هستند و از ما درخواست کمک و اعانه می¬کنند و نمی¬دانیم آیا باید به او کمک کنیم یا با بی¬تفاوتی از کنار او بگذریم؟ آیا او واقعا یک نیازمند است یا فردی ست که به حرفه تکدی¬گری مشغول است؟ 2) اغلب اوقات که می¬خواهیم برای رفتن به مقصدی تاکسی بگیریم، ده¬ها مسافرکش شخصی برایمان بوق می¬زند و این پرسش در ذهن ما نقش می¬بندد که آیا درست است به جای تاکسی¬های مجوزدار، از این وسایل نقلیه استفاده کنیم؟ 3) بعضی وقت¬ها وسیله¬ای را به شدت نیاز داریم و اتفاقا آن را در بساط یک دستفروش می¬یابیم و لابد در اغلب موارد قیمتش نیز مناسب¬تر است؛ مردد می¬مانیم که آیا صحیح است از کسی که نه مالیات می¬پردازد، نه اجاره و نه نظارتی روی آن است، خرید کنیم؟ 4) در خیلی از جاهایی که نیاز به صف¬بندی دارد مثل پمپ بنزین، پمپ گاز، صف نانوایی و ...، با افرادی مواجه شده¬ایم که حقوق دیگران را ضایع می¬کنند و نوبت خود را رعایت نمی¬کنند و اتفاقا مسئول و یا متصدی آن محل نیز متوجه می¬شود و ما می¬مانیم که آیا باید به عنوان یک شهروند مسئولیت¬پذیر به او تذکر دهیم یا خیر؟ به شدت بر حق خود پای فشاریم و از آن دفاع کنیم یا خیر؟ اگر کنشگر، بر اساس قواعد و اصول شهروندی خود عمل کند و در موقعیت¬های اینچنینی به اصول خود پایبند باشد، باید هر روزه سطحی از درگیری و تنش روحی- روانی و گاه فیزیکی را در خود ببیند و اگر بر خلاف آن عمل کند، هر روزه نوعی عذاب وجدان را با خود به همراه دارد. تنش و درگیری متداوم، سطح اعتماد اجتماعی را کاهش می¬دهد و نوعی دیدگاه بدبینانه و نگاه مفید- انگل¬وار و یا گونه¬ای متمدن- بی-فرهنگ را در جامعه گسترش می¬دهد. همچنین، فرد اگر در بلند مدت سایر کنشگران را با خود همراه نبیند، احساس خواهد کرد در صحنه نقش¬آفرینی اجتماعی و شهروندی، یک بازنده تمام عیار بوده است و در نتیجه بعد از مدتی بی¬تفاوت خواهد شد. اگر کنشگر، قواعد و اصول خود را کنار بگذارد، از طرفی هر روزه طعم نوعی عذاب وجدان اجتماعی را خواهد چشید و باز در بلند مدت بی¬تفاوت خواهد شد و از جهتی دیگر به اقتصاد بومی- محلی ضرباتی جبران¬ناپذیر وارد نموده و در رشد و توسعه آسیب¬های اجتماعی و فرهنگی به صورت مستقیم و غیرمستقیم دخیل بوده است. اصولا وقتی نهادها، ادارات و سازمان¬های مسئول، از انجام ماموریت¬های خود در ایجاد ساختاری سالم و منسجم در برخورد و حذف اینگونه موقعیت¬ها باز می¬مانند، شهروند کنشگر باید بهایش را بپردازد. در این مواقع واژگانی چون فرهنگ¬سازی و ضرورت افزایش سطح آگاهی کنشگر خیلی باب می¬شود و مسئولین سازمان¬های مختلف مصاحبه¬هایی می¬کنند با این مضمون که باید سطح فرهنگ و آگاهی شهروندان در خصوص این موضوع خاص بالا رود تا بتوانند در این موقعیت¬ها به نحو صحیح عمل نمایند. خلا تمام استراتژی¬ها برای حل معضل، قواعد و مکانیسم¬های تنظیم¬گرانه، طراحی سازوکارها، مشوق¬ها و محرک¬ها، واکنش مسئولانه و راهکارهای ممکن و مطلوب، تمام قوانین سختگیرانه در برخورد با این موضوعات و ضمانت اجراهایی که باید وجود می¬داشت و ندارد، بر کنشگر بار می¬شود. در بسیاری از مواقع نیز کنشگر به عنوان مقصر اصلی شناخته می¬شود، با جملاتی اینچنین: «اگر مردم از دستفروش خرید نکنند، دستفروشی اینقدر باب نمی¬شود. اگر شهروندان به متکدیان کمک نکنند، اینقدر تکدی¬گری گسترش نمی¬یابد و ...». مثلا نگاهی به نحوه برخورد با بحران محیط زیست و بحران آب بیندازید. تمام در و دیوار شهر پر شده است از شعارهایی که به کنشگر القا می¬کند که شما در بحران پیش¬آمده مقصر بوده¬اید و حال باید آگاهی¬تان را بالا ببرید تا از بحران گذر کنیم. و این در حالی ست که در این موقعیت¬ها، سازمان¬های مربوطه در برخورد با این معضلات به نهایت استیصال نهادی و ساختاری رسیده¬اند و بهای سنگینش را باید کنشگر بپردازد و در صورت نهایت لطف به کنشگر، عدم هماهنگی بین دستگاه¬های مختلف در رابطه با موضوع خاص به عنوان مقصر اصلی شناخته می¬شود. در واقع، با این روش رفتار شهروندان با رانت اطلاعات کاذب و نوعی تقلیل-گرایی غیرمنصفانه به عنوان علت و راهکار معرفی می¬شود.
مهرداد کاظمیان