فضای اجتماعی

فضای اجتماعی

آنچه نوشته ام بیش از هر چیز دیگری درباره من خواهد گفت.

کانال ارتباطی:
kazemian.mehrdad@gmail.com

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

این متن برای همایش ملی آموزش فارسی ابتدایی دانشگاه فرهنگیان خراسان شمالی نوشته شده است.


همایش آموزش فارسی ابتدایی در اسفندماه 96 در دانشگاه فرهنگیان خراسان شمالی برگزار می گردد. می خواهم چند سطری در مورد آن بنویسم و موضوعاتی را پیشنهاد کنم. اخیرا پویشی با نام «دوباره دانشگاه» با مشارکت مؤثر استادان خراسان شمالی به راه افتاده است که بر ابقاء و ارتقاء آموزش تأکید می کند و از کارخانه های مقاله نویسی که در دانشگاه ها به راه افتاده، ناخشنود است. من نیز علی رغم انتقادهایی که به برخی از محورهای پویش دارم، به این اتفاق خرسندم و می توانم امیدوار باشم «دوباره دانشگاه» در ادامه راه، از مطالبات صنفی گام هایی فراتر نهد و به سیاست گذاری کلان در روند نیل به توسعه، نگاهی فراخ تر و جامع تر داشته باشد. من در کالبد توسعه کشور، به ضرورت طراحی و اجرای مطالعات نظری، اندیشه ورزی و سیاست گذاری توأم با مشارکت و عملِ اجتماعیِ فعالانه معتقد هستم. بنابراین، با توجه به سبقه این پیکره مفهومی و عملی، رویکرد خاصی به سیاست گذاری امور پژوهشی داشته و بالطبع با برگزاری همایش های تخصصی مخالفم، در دانشگاهی که دانشجوی کارشناسی دارد و در سیاست گذاری های متمرکز آن موانع مالی برای برگزاری کارگاه های آموزشی وجود دارد (پژوهش قبل از آموزش). دانشجوی کارشناسی در دوره چهار ساله خود اگر آموزش با کیفیت ببیند و همچنین با همان کیفیتی که ساختار آموزشی برایش مهیا کرده بتواند بیاموزد (کیفیت در آموزش/ کیفیت در آموختن)، آماده ارزیابی کارشناسانه گفته ها و نوشته هایی خواهد شد که مدعی تخصص در حوزه آموزشی وی هستند. در واقع، دانشجوی کارشناسی در اتمام دوره تحصیلی اش باید بتواند خوب ببیند، بشنود، بخواند و به صورت تخصصی تفکر کند. دروندادهایِ آموزشی با کیفیت در این دوره و قالب بندی تخصص در دیدن، شنیدن، خواندن و اندیشه کردن می تواند در دوره های تحصیلات تکمیلی به نوشتن متون تخصصی منتهی گردد. با این حال، همایش ملی فارسی ابتدایی به واسطه اسناد و آئین نامه های ابلاغیِ بالادستی لازم الاجرا شده است. می توان با همه ی انتقادها، به آن به چشم یک فرصت نیز نگاه کرد. رنانی، اقتصاددان ایرانی، در جایی اشاره می کند، «فرهنگ جامعه ما یک فرهنگ شفاهی است. یعنی توانایی و عادت به نوشتن در آن پایین است. حتی نخبگان و بزرگان ما هم کمتر تجارب خود را می نویسند. به همین خاطر تجارب گذشته ما معمولا به سرمایه ای برای آیندگان تبدیل نمی شود. یعنی دانش ضمنی امروز جامعه به دانش آشکار آینده تبدیل نمی شود». بدین ترتیب، ما ادبیات نوشتاری کمی از وزراء پیشین آموزش و پرورش، مدیرکل ها، معاونان، مسئولین، دبیران، آموزگاران و ... در دست داریم. بخش قابل توجهی از آن ها صرفا حرف هایی زده اند که حالا به فراموشی سپرده شده است. ما نمی دانیم آن ها بر چه مبنایی تصمیم گیری، سیاست گذاری، طراحی و اجرا کرده اند؟ تیم های مشاور آن ها برای تصمیم گیری چه سندها و متون سیاستیِ پشتیبانی در اختیار آن ها قرار داده اند؟ نظام تدبیر آن ها چه پشتوانه ای داشته است؟ هنوز هم نمی دانیم مدیران فعلی، چگونه مدیریت می کنند؟ به همین خاطر است که جامعه امروز به دورانی از خطاهای تکراری گرفتار آمده است. نقدها، راهکارها و ادعاهای رده های پایین تر نیز تاکنون مدوّن نشده است. حتی نمی دانیم فرهیختگانی که به خاطر چرخه معیوب گردش نخبگان در بدنه مدیریتی کشور منزوی شده و در فرهنگ شفاهی انتقاد می کنند، آیا واقعا ایده ای برای عوالم اجرایی دارند؟ تجربه نشست و برخاست با معلمان آموزش و پرورش نیز نشان می دهد، بسیاری از آن ها انتقاداتی سازنده، ایده هایی خلاقانه و راهکارهایی اجرایی دارند که به صحبت هایی شفاهی ختم شده است. این همایش می تواند فرصتی برای تبدیل ادبیات شفاهی به ادبیات نوشتاری باشد؛ فرصتی برای تمامی ذینفعان آموزش و پرورش از مدیران عالی، دبیران، آموزگاران و همچنین دانشجومعلمان دانشگاه فرهنگیان خراسان شمالی تا والدین و دانش آموزان مدارس. حتی می شود در نوشتاری، تجربه والدین و دانش آموزان را به همراه پیشنهادات و راهکارهای آنان در فرایند آموزش فارسی ابتدایی بررسی نمود. می توانیم تجربه های خود را در ساختار یک مقاله علمی تدوین نموده و آن را برای معاصران و آیندگان به یادگار گذاریم. نوشتن می تواند به ما کمک کند تا ایده های خود را ثبت کرده، بارها مرور کنیم و عیار آن ها را در پیوستار زمان بیازماییم. نوشتن می تواند امکان قضاوت، ارزیابی و نقادی افکارمان را به دیگران دهد. نوشتن در دوره کارشناسی می تواند تمرینی برای تخصصی نوشتن در دوره های تحصیلات تکمیلی باشد. توسعه کشور از مقام ها، جایگاه ها، حرف ها، ایده ها و ادعاهای شفاهی ما سودی نبرده است. همین حالا نوشتن را آغاز کنیم.

 

۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۸:۰۱
مهرداد کاظمیان

چندین سال پیش، حوالیِ نوروز، زمانی که برای سفر وارد جاده ها شدم، کنشِ ارتباطیِ بدیعی بین راننده ها شکل گرفته بود. قاعده کنش از این قرار بود، اگر در جاده راننده ای با پلیس راهنمایی و رانندگی مواجه می شد، به محض اینکه از آن موقعیت عبور می کرد با دو چراغ ممتد و حرکات دست به شکل آژیر پلیس، به راننده هایِ رو به رو می فهماند که کمی بعد با پلیس مواجه خواهند شد و بنابراین باید قوانین (معمولا بستن کمربند، سرعت و سبقت مجاز) را رعایت کنند تا جریمه نشوند. این مکانیسم ارتباطی برای سرنشینان خودرو نیز جالب توجه بود و آن ها نیز با ذوق و شوق به همراه راننده در این فرایند ارتباطی مشارکت می کردند. این موقعیت برای مدت ها ادامه داشت و در کل جاده های کشور اجرا می شد و هنوز هم بیش و کم در جریان است. بعدها با چند افسر پلیس و مربی آموزشگاه رانندگی که صحبت می کردم، اذعان داشتند، هنگامی که در جاده با لباس و اتومبیل شخصی رانندگی می کردند، در طول مسیر به صورت غیرواقعی قاعده را اجرا می نمودند تا به تدریج صحت و سقم این مکانیسم ارتباطی فرو ریزد. من برای آن ها استدلال کردم که فارغ از زمینه شکل گیری این مکانیسم ارتباطی و نتیجه آن (دور زدن راهنمایی و رانندگی)، نوعی اعتماد اجتماعی در جاده های کشور بین مردم شکل گرفته است که قطعا خسران های شکستن آن در دراز مدت بیشتر از زیانی ست که به راهنمایی و رانندگی در کوتاه مدت می رسد. چالشی چون افول اعتماد اجتماعی، ارزش آن را داشت که نظام تدبیر، مسأله و راهِ حل مسأله را تا این حد ساده نبیند و بسته ای از راهکارهای سیاست گذارانه با پشتوانه علمی را پی ریزی کند تا هم مشکل مرتفع گردد و هم به اعتماد اجتماعی خدشه ای وارد نشود. نمی دانم در آن زمان نظام سیاست گذاری سطح کلانِ راهنمایی و رانندگی این تصمیم را گرفته بود یا کنشگران سطح پایین تر خود به این راهکار رسیده بودند. در هر صورت، به سیستمی که خودسرها در چنین مسأله مهمی بتوانند اینگونه تأویل، تفسیر و تصمیم گیری نمایند نیز نقد وارد است. این نمونه ای از پیکره نظام سیاست گذاری کشور است.

نظام تدبیر و سیاست گذاری، در کلیه شئون خود در برابر مسائلی بسیار پیچیده به راهکارهایِ دم دستی اتکا می کند. عدم انسجام در نظام تصمیم گیری و عدم اعتماد بدنه پایین تر به سطوح بالاتر، کنشگری خودسرانه را نیز رواج داده است. بدنه مدیریتی کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند تربیت سیاست گذاران و گردش نخبگان می باشد. همین نقصان ها در نظام سیاست گذاری، امروز بی اعتمادی را در سطوح مختلف اجتماعی رواج داده است. خطاهای استراتژیک کوچک و تدریجی توسط انسان هایی که به اشتباه جایگاه های بزرگ را اشغال کرده اند (که البته شاید در سطح عاملیت آدم های خوب و خیرخواهی باشند)، اکنون سطح بالایی از بی اعتمادی انباشته را رقم زده است که حالا دامان نهادهای کلان را فرا گرفته است. حواشی زلزله کرمانشاه نمود واقعی و هشداردهنده این نوع از بی اعتمادی ست که طی سال های متوالی، اندک اندک رشد و نمو داشته است. نظام تدبیر کشور صرفا آدم خوب نمی خواهد، آدمی می خواهد که به معنای واقعی کلمه سیاست گذار باشد و البته خوب.

 

۰۳ آذر ۹۶ ، ۲۲:۵۲
مهرداد کاظمیان