فضای اجتماعی

فضای اجتماعی

آنچه نوشته ام بیش از هر چیز دیگری درباره من خواهد گفت.

کانال ارتباطی:
kazemian.mehrdad@gmail.com

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

من دانش آموخته جامعه شناسی هستم. در باب توسعه اجتماعی، مبادی و مبانی توسعه سیاسی و همچنین مناسبات ساختار اداری و نسبت آن با توسعه، چه بسا کتاب می خوانم، کمی سخن می گویم و کمتر از آن می نویسم. این خواندن و گفتن و نوشتن، گهگاه مایه دردسر برای خودم و خانواده ام شده است. همین چند وقت پیش در محیط کارم، به جهت ایده هایی که در سر می پروراندم و به خاطر مبارزه برای جامه عمل پوشاندن به آن ها با مقاومت هایی مواجه شده و گرفتاری هایی برایم پیش آمد. هر آینه، این اولین بار نبود و گمان نمی کنم که آخرین بار باشد. بر این اساس، اطرافیان از جهت شفقت و گاه بیم ها و امیدها، توصیه و اصرار می کنند که یا تنها کتاب بخوانم و یا مهاجرت از میهن. لیکن هر چند که سرخورده و دلخور باشم و خسته، چه کنم که ایران را چه بسیار دوست دارم و دلم برای وطن می ثپد؛ و درست به همین خاطر است که نمی توانم صرفا بخوانم و لب بربندم و قلم غلاف.

***

کار بالا گرفته بود و رئیس یکی از اداره های نظارتی، به همکارانم گفته بود که او اصلا به درد کار اداری نمی خورد و باید اخراج گردد. در این زمان، آن دسته از همکارانم که غالبا از طیف سیاسی مخالف دولت مستقر بوده و خود را تحت ستم می دیدند، با من ابراز همدردی نموده و از کیفیت بالاتر سازمان در زمان مدیریت خود و رفقا سخن می گفتند. آن ها همچنین در صورت در دست گرفتن دوباره امور، سازمانی را بشارت می دادند که بر شایسته گزینی و شایسته پروری، پذیرش نقد و نقادی، فراجناحی بودن، کارایی و کارآمدی، امنیت شغلی، آزادی بیان و ابراز عقیده و ... استوار خواهد بود. روزگاری بدین منوال گذشت. من خسته از خسته گی های انباشته ای که از دوران دانشجویی بر من بار گشته بود، دقیقا از همان زمانی که به خواندن صرف خاتمه دادم، گردش ایّام را سپری می نمودم؛ در حالی که هزاران امید قبلی ویران گشته و در کنج ذهن ام، پستوی خاطره ها، بر هم آوار گردیده بود. نمی دانستم این سراب واهی، این نقش اغواگر بر آب، این گرگ و میش خیال، این اُمید لعنتی! این اُمید لعنتی! این اُمید لعنتی! چه زمانی دست از سر من بر می داشت و یا من دست از سر او. ماه ها از پی ماه ها آمد و رفت. آن ها که نوید بهبود اوضاع داده بودند، بر سر کار آمدند. افسوس! که آنچه آن ها وعده داده بودند نیز نم نمک آب رفت و بر باد رفت؛ چونان که دیگران.

***

پائولو فریره در کتاب آموزش ستمدیدگان می گوید: ساخت فکری ستمدیدگان در نتیجه تضادهای درونی که در آن سنگر گرفته اند، نهاد فکری آنان را شکل داده است. آرمان آنان انسان بودن است، ولی در نظرشان انسان بودن یعنی ستمگر بودن. در این وضع، ستمدیگان نمی توانند انسان جدیدی را تجسم کنند که باید در نتیجه جای سپردن ستمگری به رهایی قدم به عرصه هستی گذارد. بدین ترتیب، بسیار نادر است دهقانی که به عنوان مباشر ارتقای مقام یابد نسبت به رفقای سابق خود (دهقانان دیگر) از مالک فعلی ظالم تر نباشد. در واقع، در نظر فریره ستمدیدگان به دلیل اینکه زمینه دیگری جز ستمگری را تجربه نکرده اند و از تضادهای درونی خود رها نشده اند، پس از به قدرت رسیدن، جایگاه و نقش ستمگر را پذیرا شده و آغاز به کارهایی می کنند که ستمگرانِ دیروز می کردند. آن ها دنیای دیگری را نمی شناسند، فقط دنیای ستمگری را تجربه کرده اند، فقط تفاوت اش در این است که حالا باید خود رأس باشند و دیگران مرئوس.

***

یادم می آید هنگامیکه مامان خاتون پس از حاجی بابا پر کشید و رفت و خانه قدیمی و باغ شان فروخته شد، روح من از کودکی پر کشید و به دنیایی دیگر قدم گذاشت. کاری به این و آن دنیا ندارم، فقط آن لحظه که از «آن» کنده و به «این» پرت شدم گویی مفردترین موجود زمین در برابر تاریخی به شدت جبرگرایانه، به هیچی گرفته شده است. این موقعیت تلخ چندبار برای من اتفاق افتاده، مانند روزی که به سربازی رفتم؛ و هر بار که تکرار شده ترس مرا برای موقعیت تلخ بعدی فزونی بخشیده است. برای همیشه ترس انباشته ای با من است که «مانند خوره روح مرا می خورد»، و آن اینکه در آن دم که طیاره به هوا بر می خیزد و برای همیشه وطن را ترک می گوید، آیا اینبار آنقدر قوی هستم که دوام آورم؟ نمی دانم شاید نه. اما این را خوب می دانم که اگر نتوانم بخوانم، بگویم و بنویسم دیگر نمی توانم به «این» زندگی ادامه دهم. «این» زندگی زیر بار ستم، قطعا مرا زنده زنده به سوی مرگ خواهد کشید.

***

نخستین سفرم

با اسبی آغاز شد

- که در جیبم جای می گرفت-

از اتاق تا بالکن.

سفر کوتاهی بود

اما من دریاها را پشت سر گذاشتم

شهرهای پرستاره را

از ابتدای جهان

تا انتهای جهان رفتم

و این سفر

تنها سفر بی خطر من بود

«رسول یونان»

 

 

۰۹ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۲۰
مهرداد کاظمیان

بخشی از این مطلب در کتاب «ایران بر لبه تیغ» نوشته دکتر محمد فاضلی چاپ شده است.


 

دیباچه

من حدود ده سال پیش در دوره کارشناسی ارشد، دانشجوی محمود شارع پور بودم. او به رغم کم حوصله گی و ناشکیبایی اش در اتاق کار و همچنین دالان ها و راهروهای دانشگاه مازندران، در کلاس هایش شورآفرین و پرهیجان درس می گفت و گاهی در حاشیه، به سیر و سلوک جریان های اندیشه در جامعه شناسی ایران، و خاطره ها و یادمان هایش از بزرگان علوم اجتماعی که استادان یا هم نسلان یا همکاران او بودند، می پرداخت. او معتقد بود، یکی از دلایل عدم انباشت علم در علوم اجتماعی ایران، فقدان کسانی چون لوئیس کوزر، جورج ریتزر، یان کرایب و ... است تا جریان های فکری و نظری جامعه شناسی ایران و جامعه شناسان ایرانی ثبت و ضبط شود. من به رغم اینکه از گوش سپردن به و مطالعه کردن در، چنین سخنان یا نوشته هایی لذت می برم، دانش تاریخی و جامعه شناختی اندکی برای نگارش چنین متن هایی دارم؛ اما به خود جسارت می دهم تا چند سطری در مورد محمد فاضلی که حدود ده سال پیش استادم بود، بنویسم.

اگر نوشتن درباره اندیشه و جریان فکری جامعه شناسانی چون یوسف اباذری به خاطر کم کاری ایشان در نوشتن سخت است؛ نوشتن درباره محمد فاضلی به دلیل عادت همواره او به نوشتن دشوار می باشد. او به طور مرتب و جدّی به نوشتن در مطبوعات و مجلات و همچنین شبکه های اجتماعی، تلگرام و اینستاگرام، ادامه می دهد. در سخنرانی هایش به گونه ای نظام مند و قالب دار سخن می گوید که می توان آن ها را نیز به متن نوشتاری تبدیل نمود. اهتمام او به نوشتنِ مداوم، از چند مقوله مایه می گیرد: 1. اعتقاد به مشارکت اجتماعی و سیاسی فعال 2. اعتقاد به کشاندن علوم اجتماعی به عرصه عمومی[1]. 3. اعتقاد به تعامل انتقادی با نظام سیاست گذاری و حکمرانی 4. اعتقاد به گفتمان سازی مسائل در عرصه عمومی و قرار دادن مسائل در دستور کار سیاست گذار در عرصه سیاستی 5. اعتقاد به ضرورت گفت و گو (نخبگان علمی، سیاست گذاران، مردم) و 6. دغدغه ایران و امید به بهبود اوضاع. شاید بتوان سال ها کنشگری فعال فاضلی، جامعه شناسی تهاجمی، سیاست ورزی تعاملی و طیف گسترده علائق نظری و پژوهشی اش را در مفهوم کلیدی «دغدغه ایران» و موتور محرکه تمام اَکت هایش را در «امید» و «امید» و «امید» بازنمایی نمود.

دلایل دشواری نقد و نقادی

و اما دلایلی که نقادی کردن در مورد فاضلی را دشوار می کند: 1. تولید محتوای گسترده. فاضلی طیف وسیعی از اطلاعات در قالب کتاب، مقاله، طرح های پژوهشی، متون شبکه های اجتماعی، سخنرانی، مصاحبه، درسگفتار و ... منتشر می کند. او به کار گروهی با دوستان و دانشجویانش علاقه دارد و همین به گستره وسیع کارهایش می افزاید. البته ذهن نظام مند، کنشگریِ با ثباتِ معطوف به ارزش و اخلاق و همچنین عقبه تحصیلی در رشته مهندسی، به فعالیت های او پیکره ی یک پیوستارِ منسجم اعطاء می کند. 2. رویکرد میان رشته ای. ذهن فاضلی در مناسباتی میان رشته ای از جامعه شناسی، اقتصاد و تاریخ گرفته تا علوم سیاسی و محیط زیست و همچنین علوم مهندسی به پرواز درآمده و به پرواز خود ادامه می دهد. فاضلی در ابتدا فعالیت جدی اش را با جامعه شناسی فرهنگ و سبک زندگی و ارائه دروسِ حوزه مردم نگاری آغاز نمود اما اهمیت اقتصاد برای ایران امروز، اقتصاد را در نظر او نیز با اهمیت جلوه داد. با وجود این، او حتی در آن هنگام که در رابطه با کنشگر و فرهنگ تحلیل می نمود، ساختاری می اندیشد. کارها و اولویت هایش در حوزه دموکراتیزاسیون، حکمرانی و نظام سیاست گذاری، محیط زیست و ... نیز بدین منوال بوده است. بدین صورت، او در هر حوزه پروبلماتیکی که منجر به فرسایش تمدّنی ایران می شود، وارد شده و از اذعانِ به آن نیز اِبایی ندارد. 3. مفهوم سازی، خلق ایده ها و قالب های نظری. فاضلی مدام در حال مفهوم سازی ست؛ مفاهیمی چون جلّاسان گِردگو، سیاست گذاری چِستفیلی، شترسواری دولا دولا، افسانه پیل و پراید، چیزباختگی و ... . او صورت بندی های نظری بدیعی خلق می کند؛ مانند کم جانی آکادمیک، جامعه مسائل حل نشده، جامعه در مخاطره، موفقیت های کوچک و ... . او همچنین ایده های نوینی با پیش رو نهادن پرسش هایی مناقشه برانگیز و طرح مسأله هایی جدی خلق می کند. ایده ها و پرسش هایی در حوزه جامعه شناسی پزشکی، اقتصاد مصرف مشروبات الکلی، افول عقلانیت در نظام حکمرانی و سیاست گذاری و ... . 4. منشِ[2] روشنفکریِ جدّی و خشمگین او. فاضلی بارها در کلاس ها و سخنانش بر این جمله بوردیو تأکید می نمود که «برای کار علمی باید خشمگین بود و برای کنترل خشم باید کار علمی کرد». فاضلی اگرچه اقبال زیادی به نقد و نقادی کارهایش نشان می دهد، اما از مناقشات نظری و مناظره ها، مجادلات و گفتگوهای پینگ پُنگی با ناقدان اش استقبال بیشتری می کند. او از کمبود عقلانیت در نظام سیاست گذاری، نابودی محیط زیست، بحران آب، موانع ساختاری نیل به دموکراسی، ناکارآمدی آکادمیک و ... خشمگین است و ناقدان اش را از این ابراز خشم بی نصیب نمی گذارد.

نقد زندگی و اندیشه فاضلی

با توجه به آنچه گذشت، من با آگاهی از دشواری و تا حدی غیرممکن بودن نقد همه جانبه ی زندگی و اندیشه محمد فاضلی در نوشتاری کوتاه و مختصر، تنها به اشاراتی چند در این خصوص بسنده می کنم:

1. فاضلی در کارها، فعالیت ها، مصاحبه ها، درسگفتارها، همکاری با مطبوعات و مجلات، رسانه ها و ... نوعی پرفورمنس[3]  دارد. او عاشق صحنه[4] است. برای او مهم است که در عرصه عمومی[5]، جمع نخبگان[6]  و مناسبات قدرت[7]  حضور پیوسته و مداوم داشته باشد. برای فاضلی تعداد مخاطبانِ کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام اش مهم است. کنشگری اجتماعی و سیاسی او نوعی «کنش معطوف به مخاطب» است.

2. فاضلی برای تحقق رؤیاهای خود که مطلب شماره 1 نیز بخش کوچکی از آن است، به نوعی جامعه شناسی پاپیولار[8]  روی آورده است که البته برای جامعه شناسی به مثابه علم مسئول و معطوف به ارتقاء کیفیت زندگیِ مردم و بهبود کیفیت سیاست گذاریِ سیاست گذاران، تا حدی ضروری است.

3. فاضلی در سخنرانیِ «ششمین مجمع اقتصاد فناوری نانو»، هنگامی که از ضرورت مسأله سازی در زمینه نانو فناوری سخن می گفت، از فعالان حوزه نانو پرسید: «چند تا سلبریتی شما را ترویج و تبلیغ[9]  می کنند؟ و شما چند تا سلبریتی دانشگاهی[10]  دارید؟» او خود در سال های اخیر، در حوزه محیط زیست، آب و بالاخص در سیاست گذاری عمومی[11] ، در قامت یک سلبریتی دانشگاهی نقش آفرینی می کند. در همین مقوله است که منتقدانِ چپ، مردمِ مخاطب او را «اُبژه نئولیبرال»[12]  یا قربانی «صنعت فرهنگ»[13]  می دانند. یا آنجایی که می گوید: «سرمایه داری اگر چیزباختگی هایش از چیزهایی که برای فرد به ارمغان می آورد، بیشتر بود، حتما تا الان فروپاشیده بود». من امّا این نقد را وارد نمی دانم، زیرا فاضلی در مقطع دوم یعنی از زمانی که به نوعی درون بدنه دولت وارد شده، به نقش و اهمیت مداخله آن پی برده است. به عنوان مثال، تأکیداتی که در مرور مطالعه تطبیقی فوکویاما، کتاب نظم و زوال سیاسی، در باب اولویت نقش اقتدار و انسجام دولت مرکزی در نیل به توسعه می کند، مؤید این مدعاست. چگونه کسی که بر دولت و نقش آن در مداخله و سیاست گذاری عمومی تأکید دارد، می تواند حامی سیاست های نئولیبرال یا سرمایه داری باشد؟ او به مثابه سایر مناقشات نظری و فکری تا جایی از این رویکردها استفاده می کند که به مفهوم «توسعه برای ایرانِ» او کمک کند.

آنچه در شماره 1 تا 3 گفته شد، منجر به دور شدن فاضلی از فضای علمی محض در سال های اخیر شده است. او کاملا از فضای کارهایی چون «بنیان های تحکیم دموکراسی» یا «سیاست در بستر زمان (ترجمه)» دور شده و به انتشار متون پانصد کلمه ای در شبکه های اجتماعی روی آورده است. گویی برای او فُرم اصالت بیشتری نسبت به مُحتوا پیدا کرده است. او بارها اعلام نموده که می خواهد به زبان «آدمیزاد فهم» سخن بگوید. اهمیت بودنِ پیوسته و مداوم برای فاضلی، وی را مجبور می کند حتی زمانی که حرفی برای گفتن ندارد، در رابطه با فلان مناسبت مذهبی، در مورد سیزده به در، روز مادر، چهارشنبه سوری و ... مطلب بنویسد تا همیشه در صحنه حضور داشته باشد.

4. او ادعا می کند در تمامی مطالبی که نوشته است، بی رحمانه به دولت انتقاد کرده است؛ در برخی متون درست است که یکی به میخ می زند اما در نهایت به صورتی کاملا زیرکانه دولت را مظلوم نشان می دهد و یا به عنوان تنها مقصر نشان نمی دهد مانند زمانی که پس از اعتراضات آبان (که آن را شورش های بنزین می خواند) اشاره می کند: «به دلیل وقایع رخ داده، دیگر تا مدت ها هیچ سیاست مداری دست به اصلاحاتی اساسی نمی زند یا تصمیات سختی[14]  نمی گیرد». یا زمانی که در مطلب «شرکت سهامی استانداران» به نقش سایر نهادها و گروه های ذی نفوذ در انتصاب استاندار اشاره می کند. و یا زمانی که در مطلب «بی ناموسی ممنوع»، به سبک های مصرف مردم انتقاد می کند.

5. محمد فاضلی در بخش زندگینامه در وبسایت شخصی اش، اشاره می کند که «باور دارد تلاش های فکری و عملی در جامعه شناسی باید سویه ای معطوف به الف) بهبود سیاست گذاری و ب) ارتقای کیفیت زندگی مردم داشته باشد». اما به نظر می رسد، بیشتر تلاش های او در راستای بهبود سیاست گذاری به کار گرفته شده و مردم در صورت بندی او به عنوان موضوعی دست دوم و نوعی اهرم فشار برای تأثیرگذاری بر سیاست مداران به کار گرفته شده اند. مخاطب اغلب نوشته های او اصحاب قدرت می باشند و بدین صورت، گفتمان سازی مسائل در سطح مردم به عنوان ابزاری برای دستورکارسازی در بین مسئولان عمل می کند (راه اندازی کمپین مطالبه مردمی برای گزارش ملی پلاسکو و گزارش ملی سیلاب مثال هایی از این دست می باشند). او در متن «آقای رئیس جمهور بعدی» می نویسد: «... تجربیات و شناخت هایم را در قالب یادداشت و توصیه به رئیس جمهور بعدی- هر کسی که هست- می نویسم ... بخشی از آنچه را می نویسم کسی تاکنون به این صراحت با نامزدهای ریاست جمهوری نگفته است ... امیدوارم هر کدام که رئیس جمهور شدید ...». یا در جایی دیگر: «آقای رئیس جمهور بعدی امیدوارم آب در هاون نکوبیده باشم و پانزده نکته قبلی را خوانده باشی ...». او در کانالی که حدود سی و سه هزار نفر عضو دارد، اگر منظورش نامزدهای تأیید صلاحیت شده باشد، احتمالا با چهار یا پنج نفر و اگر آن هایی باشد که ثبت نام در سر می پرورانند، نهایتا با کمتر از صد نفر سخن می گوید. کسی که جامعه شناسی اش، همچنین، معطوف به ارتقاء کیفیت زندگی مردم است، چرا با کارگران، چرا با معلّمان، چرا با دانشجویان، چرا با زنان و چرا با میلیون ها نفر دیگر سخن نمی گوید؟ چرا همچون هاشمی رفسنجانی فکر می کند، دوره گذار به توسعه یا حکمرانی خوب، آسیب هایی گریزناپذیر برای دهک های پایین دارد و آن ها باید فداکاری کنند و تحمل نمایند. چرا در حالیکه می گوید «کسانی که تمامی امتیازات و امکانات را تسخیر[15]  کرده اند، باید در دوران سخت تحریم بیشترین هزینه را بدهند»، باز این مردم هستند که باید فداکاری کنند و سبک های مصرف را مدیریت کنند، تا دولت بتواند مثلا انرژی به عراق صادر کند و کسری بودجه خود را تأمین نماید. آیا او نمی داند در واقعیت آن هایی که تسخیر کرده اند، باز از زیر بار مسئولیت در می روند و راهی برای فرار پیدا می کنند؟

6. فاضلی در میدان های متعددی نقش «کنشگر مرزی» را بازی می کند. میدان هایی چون «دولت و جامعه»، «دانشگاه و جامعه»، «دانشگاه و دولت»، «فعالان میانه رو اصلاح طلب و اصولگرا» و ... . فراستخواه می گوید: «کنشگران مرزی، کنشگرانی هستند که میان دولت و جامعه تردد می کنند. که بین دیوان دولت و ایوان ملت بتوانند تحرک لازم را داشته باشند ... هم آن ها را بفهمند هم این ها را». کشگر مرزی می کوشد در فاصله میان محدودیت های ساختاری، امکان هایی تازه کشف یا حتی خلق بکند. فاضلی در این معنا کنشگری مرزی ست، هر چند که بر او انتقاد وارد باشد که در کفه ی درک جامعه به خصوص طبقات پایین تر کم کاری کرده است. او می تواند استدلال کند که از طریق بهبود سیاست گذاری و حکمرانی ست که ارتقاء در کیفیت زندگی مردم رخ می دهد. با این حال، این نقش، نوعی محافظه کاری در شخصیت او ایجاد کرده است. فاضلی در جایی اشاره می کند، در خاورمیانه ای که امنیت اولویت اول است و هیچ بهار عربی به فرجام خوش نمی رسد، به ناچار تنها در همین ساختار به دنبال توسعه است. منتقدان معتقدند، فاضلی ها وقتی اینگونه به سیاسیون سیگنال می فرستند که در خارج از قالب شما هیچ چیزی قابل تصور نیست، آن ها اَکت های بعدی خود را در همین قالب صورت بندی نموده و به نوعی به پیکره ای از حفظ وضع موجود دامن می زنند.

سخن آخر

راستش من اگر بخواهم چند شخصیت تأثیرگذار در زندگی خود نام ببرم قطعا محمد فاضلی یکی از آن ها خواهد بود. به همین خاطر کلی با خود کلنجار رفتم که نقد اندیشه و کارهای او را بنویسم یا ننویسم؟ اما آنقدر شیفته شخصیت علمی و اخلاقی او بودم که نتوانستم در پنج سالگی تأسیس کانال اش، بی تفاوت از کنار مسأله بگذرم. او نقش بسیار برجسته ای در آموزش دارد. او قطعا بر اندیشه و زندگی خیلی های دیگر نیز تأثیر گذاشته است. این روزها، نشانه ها و رمزگان اندیشه او در نوشته و سخنرانی خیلی ها خودنمایی می کند. او تا به اکنون، میراث وسیعی از مفاهیم و اندیشه های بدیع بر جای گذاشته است. آدم می تواند به او نقد کند، اما همزمان نمی تواند از ستایش او طفره رود. ایران به او نیاز دارد و به آدم هایی از جنس او ...    

 

[1] . popularization of social science

[2] . habitus

[3] . performance

[4] . stage

[5] . public

[6] . elite

[7] . power relations

[8] . popular

[9] . promote

[10] . academic celebrity

[11] . public policy

[12] . neo-liberal objects

[13] . culture industry

[14] . hard choices

[15] . capture

۰۱ شهریور ۰۰ ، ۲۰:۴۳
مهرداد کاظمیان